کلبه ی من
همه چی توش پیدا میشه !
درباره وبلاگ


اینجا وبلاگ مهراوه جونه ! به وبلاگ من خوش آمدید ! بووووووووووووووووووووووووس !

پيوندها
پرتال تفریحی خوشگلها
افکت
مرجع دانلود کتاب
عشق پاک
یه دختر مغز تعطیل
آموزش هک و برنامه نویسی
بلود چت
چت
بمب خنده
باحالاش بفرماتو
دیده شو
فیس بوک فارسی
خنده
پائیزان
سایت رسمی هواداران امیر تتلو
tavakoliphoto
اتلیه نی نی کاج
کرک موزیک
دل سوخته
فیلیک
خونه ی غرور
توت فرنگی
سوته دلان
ماپنج نفر
بزرگترین سایت طراحی قالب ، بنر ، هدر ولوگو به صورت رایگان
کلبه ی دل
داستان نویسی
خدا مخاطب خاص من
فقط برای خاص ترین مخاطب خاصم
حرف های دلم به مخاطب خاص !
بخند دنیا دو روزه
وبلاگ تفریحی رضا
دانش آموز کوشا
آوای عشق
دخــــــتـــر خـــــوبـــــــــــــــــ
عکسهای دختران جیگر ایرانی
وبلاگ حرفهای من
دختری از جنس خنده
دخی رو مخی
رویای خیس
دخترانه
دختر 4 آتیشه استقلالی
خرید تی شرت محرم
بیا تو خجالت نکشیا
نمکستان دو تا خل و چل !
پر بیننده ترین وبلاگ
هر چی که بخوای
**ماه نازم **
مثبت های با حجاب
خونه ی گرم من
کلبه ی من (مال خودمه)
قلب یخی
dadoo panda
محمد پارسا(جیگر دختر دایی)
رویای زندگی
تپل خانم
شب های بی ستاره
انجمن تفریح وسرگرمی پارس
عاشقانه هایم برای تو (دوستم)
لیلی بی دل (دوستم )
اپلود سنتر رایگان
بهشت شیطان
داستان طنز وعشقی
دیوونه خونه
حزب ضد دختر
دخترای بی جنبه نیان تو اوخ میشن
عشق کره
عشق های 2013
ویروس دل شکسته
خدایا ساده میگم
دختر ایرونی
وب مخصوص دختر پسرای جذاب
اینجا همه چی هست
ورود بی احساس ها ممنوع
ورود پسراد اکیدا ممنوع
اند خنده
ناگفته های یک عدد من
اینجا همه چی درهمه
ضد پسر
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کلبه ی من و آدرس kolbeyeman11.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 108
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 203
بازدید ماه : 198
بازدید کل : 13166
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1


گالری تصاویر سوسا وب تولز

نويسندگان
مهراوه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبهبرچسب:, :: 10:17 :: نويسنده : مهراوه

دخترک شانزدهای ساله بود که برای اولین بار عاشق

یک پسر شد. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و

همیشه شاگرد اول کلاس بود.

دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را

به پسر ابراز کند، ازاینکه راز این عشق را در قلبش نگه

می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی

میکرد.

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را

گرم میکرد.

او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر

روز روی کاغذ کوچکی یکجمله برای پسر می نوشت

و کاغذ رابه شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک

بطری بزرگ می انداخت.

دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری

مثل او دختری بامــوهای بلندوچشمان درشت را

دوست خواهدداشت.

دختر موهایی بسیارسیــاه ولی کوتاه داشت و وقتی

لبخند میزد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

در۱۹سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر

با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ درپایتخت راه یافت.

یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای

دوست پسرهایخودنامه می نوشتند یا تلفنی با آنها

حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از

مدتها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای

نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را

بدون توجه پشت سر می گذاشت.

به یاد نداشت چند بار دستهای دوستی را که به سویش

دراز می شد،رد کرده بود.

در این چهارسال تنها در پی آن بود که برای فوق

لیسانس دردانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته

شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایشرا

کوتاه نکرد.

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد

دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل

شد و کاری در مدرسه دولتی پیداکرد. زندگی دختر

مثل گذشته ادامه داشت وبطری های روی قفسه اش به

شش تا رسیده بود.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که

شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال

ورشکستگی است.

همسـرش از او جداشده و طلبــــکارانش هر روز او را

آزار میدهند.

دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.

شبی درباشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف

زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش

در آن بود در دست پسر گذاشت.

پسر دست دختر را محکم گرفت، امادختر با لبخند

دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و

تنها زندگی می کرد. در این سالها پسربا پول های

دختر تجارت خود را نجات داد.

روزی دختر را پیدا کرد و خواست دوبرابر آن پول و

۲۰درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه

را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست

هستیم، مگر نه؟

پسر برای مدت طولانی به اونگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دخترنامه تبریک

زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

مدتی بعد دختربه شدت مریض شد،در آخرین روزهای

زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می

ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای

خانواده اش، پسر را باز شناخت و گفت: در قفسه

خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای

من نگهدارید؟

پسرپذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال

استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در

دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی

این ستاره چیست؟

مرد با دیدن ستاره باز شده وخواندن جمله رویش،

مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک

جواب داد: از بطریروی کتابخانه پیدایش کردم.

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟

پدربزرگ، چراگریه می کنید؟

کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود:

* معنای خوشبختی اینست که در دنیاکسی هست*

که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: